
مراقب باشید در بی انگیزگی و بی هدفی باقی نمانید این شرایطی است که زمینه های افسردگی عمیق را در شما ایجاد می کند
حتماً تا به حال با افرادي مواجه شدهايد که بگويند: حالشرا ندارم، حوصلة انجام دادن هيچ کاري را ندارم، اصلاً براي چي بايد اين کارها را انجام دهم، مگر زندگي چه ارزشي دارد و غيره. اينها مثالهايي هستند که افراد بيانگيزه به کارميبرند.
انگيزه يا ميل، خواسته يا شور و علاقه به دنبال کردن هدفي يا انجام دادن کاري، عامل مهمي در سلامتي، پويايي رفتاري و موفقيت ما در زندگي است. انگيزه رفتار را فعال ميکند و به آن مسير ميدهد. بي انگيزگي موجب رکود حرکتي و ذهني شده و مشکلات گوناگون جسمي، رواني و اجتماعي را به دنبال ميآورد. درزير بناي هر انگيزه يک اميدواري آشکار يا پنهان نهفته است. هر اميدواري از تفکر مثبت براي موفقيت در رسيدن به هدف خاصي ناشي ميشود. بنابراين هر انگيزهاي هدفي را نشانه ميگيرد و به سمت آن ميرود.
افراد بي انگيزه داراي چه خصوصياتي هستند ؟
افراد با انگيزة قوي داراي چه خصوصياتي هستند؟
افرادي که علاقه، عشق و خواستههاي بزرگي در زندگي دارند. مدام به خواستههاي خود فکر ميکنند. براي خواسته هاي خود تصوير ذهني دارند. براي رسيدن به آن طرح و برنامه ميريزند. ميخواهند که به هدف خود برسند و در اين راه تلاش و پيگيري مداوم دارند. بيش از اين که به شکست فکر کنند به موفقيت فکر ميکنند. آنها واقعاً مي خواهند يا انگيزه قوي دارند که به خواستههاي خود برسند. اين گونه افراد معمولاً به خواسته هاي خود ميرسند.
انگار با تمام وجود به سمت هدف حرکت و آن را جستجو ميکنند. آيا تا کنون يک عاشق واقعي را ديدهايد؟ واقعاً چگونه عمل ميکند؟ دائماً در انديشه معشوق خود به سر ميبرد و براي ديدن او و بودن با او طرح و نقشه دارد و دست به عمل ميزند.
عواملي که باعث بيانگيزگي در انسان ميشود؟
شايد بتوان گفت که مهمترين علل بيانگيزگي در انسان عوامل زير باشد ولي با اين حال نميتوان بهطور قاطع در مورد تمام انسانها نظر داد. اين مهم است که هر فردي در خود کاوش و علت يا علل رکود و بيانگيزگي در خود را کشف کند و در صدد رفع آن برآيد. ماندن در بلا تکليفي و بيانگيزگي منجر به پيري زودرس و بيماريهاي گوناگون جسمي و رواني ميشود.
- شکستهاي بزرگ از ديدگاه فرد
- اتفاقات يا استرسهاي بزرگ رواني ـ خانوادگي ـ ارتباطي ـ شغلي ـ اجتماعي
- داشتن عشق، اميد و معنايي در زندگي
- نداشتن آرزو و تصور روشن در مورد آنچه که ميخواهد
- بيهدفي
- ضعف نيازهاي غريزي
- کمبود اعتماد به نفس و باور نداشتن به موفق شدن
- تنبلي
- ترس از مواجهه با سختيها و شکستها
- ترس از ريسک يا خطر کردن در زندگي
- ترس از تحقير شدن
- عادت به موکول کردن کارها به روزهاي ديگر
- حمايت نکردن از خود براي دست يافتن به خواستهها و نيازها
- ترسمرضي و احساس تهديد از آينده و عواقب اقدامات خود
- احساس بي نيازي
داشتن انگیزه و هدف در زندگی هنر والائی است که به زندگی شما معنا می بخشد
براي داشتن انگيزه در زندگي چه بايد کرد ؟ ( سه عامل مهم در ايجاد انگيزه )
اميد، عزت نفس و اعتبار فردي، خانوادگي و اجتماعي، سه عامل مهم براي ايجاد انگيزه در زندگي هستند.
تفکر مثبت اميد ميآفريد. تفکر منفي موجب نااميدي و يأس ميشود. بنابراين ياد بگيريد، تمرين کنيد، خود را عادت دهيد که تا ميتوانيد در زندگي تفکرات مثبت داشته باشيد. تمرکز بر مثبتها يا امکانات و موقعيت هايي که داريد، به ذهن شما قدرت ويژهاي ميدهد و در نهايت موجب اميدواري و موفقيت شما ميشود. افراد بيانگيزه، افراد افسرده و ناموفق اکثراً کساني هستند که توانايي تمرکز بر مثبتها را ندارند و به طور آگاه و ناآگاه طعمة تفکرات منفي ميشوند. ادامة تفکرات منفي ذهن را ضعيف و بيمار و غير منطقي ميکند.
بنابراين از همين لحظه تفکرات منفي را بشکنيد و دور بريزيد و يک سبک و شيوة جديد مثبت انديشي را در خود آغاز کنيد. شايد بپرسيد چطوري؟ چگونه؟ و من به شما جواب ميدهم که از همين حالا متوجه فکرها و صحبتهاي خود باشيد. اگر يک فکر منفي و يا يک مطلب منفي به ذهنتان خطور کرد، متوجه آن شويد و سپس ابعاد مثبت آن را نيز درنظر بگيريد. هر رخداد يا اتفاقي مي تواند پيامد يا پيامهاي مثبتي هم داشته باشد. ما معمولاً عادت نکردهايم که به اين پيامدها يا پيامهاي مثبت توجه کنيم و معمولاً جذب تفکرات و آثار منفي رخدادها ميشويم. زواياي مثبت رخدادها را هرگز در نظر نمي گيريم و يا خيلي کم و محدود در نظر ميگيريم. البته اين به اين معني نيست که شما منفي ها را نبينيد و يا نسبت به آنها بي تفاوت باشيد، به اين معني است که شما با انتخاب و خواست خود ذهنتان را اسير آنها نکنيد و در کنار منفي ها مثبتها را هم ببينيد. با انجام دادن اين کار ارادي قدرت عوامل رنجآور يا منفي کاهش پيدا کند.
- اگر در زندگي کار خطائي مرتکب شديد، از آن درس بگيريد و در آينده از اين درس نهايت بهرهمندي را داشته باشيد. خود را صادقانه ببخشيد و با خود پيمان ببنديد که ديگر کار خطايي را که به خود نسبت ميدهيد، را تکرار نکنيد. تنها کساني که خود را نيز ببخشند، ميتوانند بخشندگان خوبي باشند.
- اگر تا کنون موفق نبودهايد، دليلي ندارد که در آينده هم موفق نباشيد. معني مثبت موفق نبودن شما اين است که تلاش، ابتکار، موقعيت سنجي و ارتباطات شما کافي و مناسب نبوده است. با تمرکز فکر، مشکل را کشف و پيشروي کنيد.
- در زندگي موفقيتها و موهبات خود را برشماريد و همواره در صدد کسب بزرگترين موفقيت ممکن باشيد.
- هرگز خود را سرزنش نکنيد و خود را دست کم نگيريد. اين به عزت نفس شما صدمه ميزند. براي خود احترام و منزلت قائل شويد.
- حمايتگر و با گذشت باشيد. اين حمايت و گذشت را از خودتان هم دريغ نکنيد. با گذشت، تدبير و کارهاي با ارزشي که براي ديگران ميکنيد، بر اعتبار خود بيافزاييد.
- خوشبين باشيد و اين صفت مهم را در خود تقويت کنيد. خيلي مهم است که متوجه بدبيني هاي خود شويد. افرادي که سالها با بدبيني زندگي کردهاند، هرگز نميپذيرند که بدبين هستند و براي طرز تفکر خود دلايل به اصطلاح منطقي ميآورند. شايد بهترين کار اين باشد که ما گاهي منطق خود را با افراد سالم و واجد شرايط بازنگري کنيم تا متوجه شويم که منطق ما توجيه و سازوکار انطباقي نباشد. گاهي جهان و اطراف ما آنطور که ما فکر ميکنيم نيست و لازم است از حالات خود بيدار شويم.
- به اتفاقات سخت و ناگوار گذشته از زاويهاي سازنده و مثبت نگاه کنيد. اتفاقات گذشته مهمترين و با ارزشترين معلمان ما در زندگي هستند. آنها حاوي دهها درس و پيام براي آيندة ما هستند. گاهي در يک اتفاق به اندازة يک زندگي درس نهفته است و ما هر چند گاه درسهايي از آن را درک مي کنيم.
- بهجاي افسوس و ناراحتي از آنچه که از دست دادهايد، شرايط موجود را به عنوان يک حقيقت بپذيريد، تجارب به دست آمده را مکرراً با خود مرور کنيد و با قدرت تجربه گذشته، مبتکر اقدامي نوين، کاري مبتکرانه و جديد در زندگي خود باشيد.
- تنها کساني موفق ميشوند و به خوشبختي ميرسند که از گذشتههاي خود بهخوبي درس بگيرند و يا تجارب سخت گذشته ديگران را مورد استفاده قرار دهند.
- افراد ناموفق يک يا چند خصيصه مهم دارند: تنبلي، بي انگيزگي، ناداني، ناتواني، بدبيني و بي تدبيري. اگر اين صفات را در خود سراغ داريد، حتماً آنها را تغيير دهيد.
- به جاي اين که خراب اتفاقات گذشته شويم، از آن درس بگيريم و ساخته شويم. قوي شدن را ياد بگيريم. در جهان جايي براي انسانهاي، ضعيف، زودرنج، حساس، شکننده و انعطاف ناپذير وجود ندارد.
- همواره در دل تاريکي ها روزنة روشني يافت ميشود (مطمئن باشيد). اين ما هستيم که بايد آن روزنه را پيدا کنيم. اين ما هستيم که بايد متوجه طنين عميق مثبت دروني خود شويم، آن را کشف و وجود خود را روشن كنيم. کسي قرار نيست که اين روزنه را براي ما کشف کند و به دست ما بسپارد و اگر هم اين کار را ميکند نهايت لطف او است. هر کس مسئول رضايت، موفقيت و خوشبختي و مسئول رفتار و کردار خويش در زندگي است. کساني که در زندگي براي رضايت، موفقيت و خوشبختي ديگران گام برميدارند، انسانهاي بزرگوار و ارجمندي هستند.
درمسير پيشرفت دائمي باشيد
جهان در حال حرکت و پويش است، علم با سرعت زيادي در حال پيشرفت است، اوضاع زندگي در اطراف ما دائماً در حال تغيير و تحول است. يک نگاه کوتاه به زندگي در ده، بيست يا سي سال پيش و قبل از آن بياندازيد، اصلاً از نظر پيشرفت علوم و تکنولوژي با شرايط زندگي حال حاضر قابل مقايسه نيست. شما هم بايد دائماً در مسير هماهنگي با تغييرات زندگي خود را تغيير دهيد. اگر خود را دائماً به روز نکنيد و در ارتباط با تغيير و تحولات زندگي نباشيد، زماني ميرسد که ديگر خيلي دير شده و ديگر نميتوانيد نسل زمان حال را درک کنيد و بين شما و آنها فاصلهاي فاحش ميافتد و در جهان امروز تنها و منزوي ميشويد. بنابراين سعي کنيد همان آدم تکراري و قديمي با همان ايدهها و سبکها و راهکارهاي گذشته که شايد در زمان حال آنقدر کارا نيستند، نباشيد. ايدههاي جديد از خود ارائه کنيد.
به خود اجازه دهيد که در زمينه هاي مختلف رشد کنيد. شرايط را هماهنگ با شرايط روز تغيير دهيد. دائماً چه در زمينه فردي و چه زمينة اجتماعي بهتر از گذشته شويد. هرگز خود را دست کم نگيريد و نگوييد که «من نميتوانم يا از من گذشته».
عشق بورزيد، دوست بداريد
کساني که انگيزه ندارند عشق ندارند و کسانيکه عشق ندارند انگيزه ندارند. عشق به زندگي شور و حرارت ميبخشد. در واقع عشق در هر زمينهاي ايجاد پويش ميکند. عشق به جنس مخالف، عشق به اقوام و نزديکان، عشق به فعاليت و کاري که انجام ميدهيم، عشق به خدمات رساني به ديگران، عشق به شناخت خود و در مسير سير و سلوک عرفاني گام نهادن، عشق به خداوند و مطالعه در اين زمينه، عشق به افراد مستمند، عشق به فعاليتهاي ورزشي، عشق به طبيعت گردي و کشف پديده هاي جذاب و زيبا در طبيعت، عشق به بودن و زندگي، عشق به درک ماهيتهاي وجود خود، عشق به کارهاي ابتکاري و خلاقيتهائي که از خود نشان ميدهيد، عشق به آموزشهاي جديد و در ارتباط با سخنرانيهاي بديع در موضوعات مورد علاقه و هزاران چيز ريز و درشت ديگر. عشق ورزي را بايد ياد گرفت و تمرين کرد. عشق ورزي، لذت بردن از مواهب طبيعي و از هرآنچه که در زندگي موجود داريم به زندگي ما معني و زيبايي ميبخشد. خوب شروع کنيد.
از افراد و اشياء و وسايل اطرافتان شروع کنيد. شما با آنها زندگي ميکنيد. ارتباط خوب ما با آنها معني ديگرش عشقورزي است. با اطرافيانمان با احترام برخورد کنيم، آنها را دوست داشته باشيم، از آنها رنجيده خاطر نشويم. تقريباً هيچ کس هميشه مسئولانه و حسابشده رفتار نميکند. بنابـراين هرگز به دل نـگيريم و بـگذريم. همواره در صدد ايـجاد رابـطهاي بهتر باشيم. بخشش و گذشت نشانة تعقل، بزرگواري و خضوع است.
فرصت را غنيمت شماريم
کم نيستند کساني که بعد از بازنشستگي و يا در دوران بزرگسالي يا کهنسالي گرفتار بيانگيزگي ميشوند. يا افرادي که تقريباً به چيزهاي مهم زندگي خود رسيدهاند و نزديکان و عزيزان آنها يا فوت شدهاند و يا در کنارشان نيستند و در تنهايي و بي هدفي قرار گرفتهاند. به اين افراد توصيه ميشود که اگر نميتوانند هدفي براي خود مشخص کنند، ياد بگيرند و تمرين کنند که خود را سرگرم کنند، در ابتدا ممکن است اين کار قدري سخت باشد و آنها اصلاً علاقهاي به انجام دادن آن نداشته باشند ولي بهتدريج آسان و لذتبخش ميشود. مهم نيست که اين کار چقدر ساده وآسان باشد و يا درآمدي از آن حاصل نشود. مهم اين است که به خوبي و دقت انجام پذيرد تا موجب سرگرمي، افزايش توانايي و سلامتي ذهني فرد شود و البته اگر انجام دادن آن فوايد خانوادگي و اجتماعي هم داشته باشد، بهتر است. بعضيها به اشتباه فکر ميکنند که بايد فقط کارهاي بزرگ و مهم يا کارهايي که درآمدزائي داشته باشد، انجام دهند و به همين دليل دست به هيچکاري نميزنند وبيانگيزه و بيکار ميمانند. بي انگيزگي و بيکاري عامل بسياري از مشکلات و بيماري ها است.
نکته مهم اين که خوب است سرگرميهاي ما از آن دسته باشند که هم جنبة ذهني و هم جسمي دارند و به اين ترتيب توانائي ذهني و جسمي ما را در وضعيت مناسب نگاه خواهند داشت. نکتة ديگر اين که هرگز نگوييد براي چه بايد اين کار را انجام دهم يا اين کار را انجام بدهم که چي بشود. اصلاً چه اهميتي دارد که اين کار يا آن کار را بکنيم. من در جواب اين سؤالات ميگويم اصلاً در زندگي چه چيزي با ارزش هست؟ همه چيز زندگي به نوعي سرگرمي و بودن و نبودن در يک شرايط يا شرايط ديگر است. هيچ چيزي واقعاً مهم نيست، اين ما هستيم که بايد براي انجام دادن هر چيزي به آن معني و مفهوم ببخشيم و نهايتاً بگذاريم و بگذريم. گاهي در زندگي آنقدر سرگرم اسباب بازيهاي گوناگون زندگي ميشويم که هرگز فرصتي براي نگاه کردن به زندگي پيدا نميکنيم و وقتي هم که فرصتي پيدا ميکنيم با زندگي غريبگي ميکنيم. اين خيلي مهم است که فرصت را غنيمت شماريم و به زندگي نگاه کنيم. نه اين که راکد بمانيم. يک مشاهده گر باشيم که فرصت تماشا پيدا کردهايم.
بودن، تجربه کردن، ديدن، مشاهده و احساس کردن زندگي را يک فرصت بدانيد. اجازه ندهيد وجودتان به رکود کشيده شود. تا هستيد با شور و مؤثر براي خود و ديگران زندگي کنيد و به زندگي معني ببخشيد.

- Saed Ahmadi (Ph.D.)- Clinical Psychology
- Clinical Counsellor and Psychotherapist (OAMHP, RP(Q), APA- Yoga Therapist, RYT, CYA(Gold)